خاطراتم

ساخت وبلاگ
یه سوال!!!آیا همه مثل من احساس تنهایی می‌کنن؟من خواهر دارم برادر دارم دوست دارم رفیق دارم همسر دارمولی با هیچکس اونقدری راحت نیستم که احساساتم رو بدون هیچ گمان و ظن بد بیان کنمبدون اینکه به این فکرباشم که...ای وای ناراحت شد!!!ای وای نکنه از حرفم برعلیه خودم استفاده کنه!!ای بابا سرزنشم نکنه...یا ترس از اینکه راز دار نباشهیا.....همینا باعث میشه که تنها بمونم و حس تنهایی داشته باشمدرکل آدم برونگرایی هستم و اینکه نمیتونم به کسی اعتماد کنم و راحت ابراز احساسات کنم باعث دیوونگی و افسردگیم شدهدیگه هیچ حسی به این زندگی ندارمهمیشه کسایی که همش فلز غمگین و ناراحتی داشتن رو مسخره میکردم چون همیشه شاد بودم و هیچی عذابم نمی‌داداما الان همش فکرو خیال میاد تو سرمهمیشه حس میکنم که هیچکس دوسم نداره و برای هیچکس ارزشی ندارمدروغ نیست حقیقتهحتی برای شوهرم اولویت نیستم....هیچوقت محبوب نبودمهیچوقت هیچکس دوسم نداشت حتی مادرمهیچوقت اولویت هیچکس نبودمهیچوقت کسی از نبودم ناراحت نشددلم میخواد برگردم به ده سال پیشبه جایی که شاد بودمبه جایی حالم خوب بودبه اون زمانی که دورم پر از دوست و رفیق بوداما حالا چی ...هیچکس نیست!!!حرف توی دلم زیادهخیلی زیاداگه عمری باق خاطراتم ...
ما را در سایت خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7zendegiyemand بازدید : 8 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 7:58

خدایا آیا اینه سهم من از همه ی زندگیم....؟!!اینکه بشینم و خوشبختی بقیه رو ببینم و حسرت نداشته هامو بخورم حق اعتراض نداشته باشمهیچکسی هم نباشه پیشش درد دل کنمنمیتونمخسته شدمروحم توان نداره دارم کم میارمنمیدونم باید چیکار کنم که از این وضع فلاکت بار نجات پیدا کنمدارم خفه میشم حس میکنم دارم منفجر میشم از این همه حرفی که توی دلمهچرا نمیتونم سر بقیه داد بزنم و خودمو خالی کنمچرا همیشه دهنم بسته میمونهخدایا خودت یه کاری برام کنببین ببین نمیتونم هیچکاری کنمدستم بسته ستدهنم بسته ستدلمدلم؟!مگه دلی هم موندهاصلا اگه اینه زندگی من نمیخوامش ارزونی کسایی که خوشبختنخدایا ناشکری نمیکنمفقط کم آوردمانقدر که بهم ظلم میشه و نمیتونم از خودم دفاع کنم از دست خودم دارم دیوونه میشممیترسم خدایامیترسم نتونم تحمل کنم و همه چیز خراب بشهمن زندگیمو دوست دارم فقط این نداشتنا این حسرتا که هرروز داره بیشتر بهم فشار میاره داره دیوونم میکنه داره منو میکشهدارم میترکماصلا حسم قابل توصیف نیستآرزوی مرگ کفره؟!فکر کنم با این حساب من کافرم...زندگیم سوختجسد آرزوهام موندن روی دستم.... خاطراتم ...
ما را در سایت خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7zendegiyemand بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 9 فروردين 1403 ساعت: 0:37